فهیم نامه

یادداشتا و هرچی که تو سرمه

باراکاموووون

همین الان انیمه ی باراکامون رو تموم کردم. چقدر قشنگ بود 😍😭 اصلا حس میکنم تو منم تو تک تک اپیزوداش با سنسی و بچه ها تو جزیره بودم .

۱ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

حباب خالی روشنفکری

چیزایی که میخوام اینجا بنویسم جاش تو پست قبلی نبود پس اینجا حرفمو میزنم. 

چیزی که میخوام بگم رو طرفداران کیدراما و کیپاپ و (احتمالا) اوتاکوها بیشتر درک میکنن. بعضی از مردم ما طرفدار روشنفکری و احترام به عقاید و... هستن (بعضیاشدن واقعا این تفکر رو قبول دارن و احترام میذارن، اون عزیزان به کنار) اما بعضی از مردم ... اما ن از این روشنفکر نماهای دوپا! اسمشونو انسان هم نمیشه گذاشت!!! 

خیلی جاها خصوصا تو توییتر دیدم که چطور راحت توهین میکنن و بعضا فحش های ناجور میدن فقط به خاطر اینکه یکی طرفدار کیپاپه! طرف فاز ببگ لیوز متر برمیداره اونوقت به کره ایا میگه چش بادومی های گی و فلان و... آخه تو که فرق کره ای و چینی و ژاپنی رو نمیدونی یا اگرم میدونی اینطوری توهین میکنی چرا حس میکنی خودت چیز خاصی هستی؟؟ جالب اینجاست که وقتی میایم دفاع هم کنیم صد چیز بارمون میکنن. منم از این شیپ کردنا خصوصا از نوع افراطیش یا قربون صدقه های بیش از حد خوشم نمیاد ولی آیا این دلیل میشه برم توهین کنم؟؟پس چرا بعضی از افراد با اینکه خودشون اعتراض دارن به اینکه مردم به عقاید هم احترام نمیذارن خودشون اینقدر بیشعورن؟

این موضوع برای من خیلی اتفاق افتاده سر همین موضوع توییتر و تلگراممو پاک کردم برای اینکه آدمای سمی نبینم.

یعنی چون برای دهه ی شصت و هفتاد هستن و بزرگتر از ما هستن فکر میکنن شخص خاصی هستن یا حق خودشون میدونن که توهین کنن؟ واقعا جی تو فکرشون میگذره؟ حالا من راجع یه موضوع مثال زدم ولی یکم گه بگردین تو فضای مجازی متوجه میشید بعضی از مردم اونقدر حقیر  و عقده ای هستن که تا یه چیزی مخالف خودشون میبینن راجع هر موضوعی، دری وری میگن!! 

 

خلاصه باید بگم اون اسم روشنفکری که رو خودشون گذاشتن بخوره تو سرشون تا وقتی که اینطور میکنن! عه عه عه یعنی خجالت نمیکشن؟؟؟ تو توییتر مخصوصا فن اکانتا از ۱۱ ساله داریم تا بالای بیست سال که فن گروهای مختلفن، چطور میتونن همچین توهینایی بکنن بهشون؟ حالا طرف غریبه باشه بلاک ریپورت میکنیم به آشنا چی بگیم دیگه؟! 

 

اگه غلط تایپی‌میبینید ببخشید تایپ با گوشی سخته یکم -_-

۲ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

بدون عنوان

از دوران آتیش سوزی پلاسکو به اینور ایران روی خوش ندید! هر دفعه یه بلا، یه بدبختی ایناش به کنار دولت هن سنگ تموم گذاشت تو بدبخت کردن مردم:| خبر چند تا تجاوز، قتل و آتیش سوزی شنیدیم؟‌ چند تا صبح پاشدیم دیدیم قیمتا رفته بالا، خبر چند تا اختلاس و... رو دیدیم؟ حالا خبر زلزله های احتمالی و آتشفشان و... بماند. هر سال که گذشت با خودم می گفتم امسال اینقدر خوب میشه که با خودم میگم وای پارسال چه بلاهایی که سرمون نیومدا! ولی هر سال بدتر از سال قبله تازه حالا که کرونا هم اومده وضعمون نورعلی نوره 🔫😃😃 

 

آیا نسل ما میتونه برای خودش صاحب خونه و حتی شاده ترین امکانات رفاهی بشه؟ حالا هر چه قدرم که ما امید داشته باشیم و تلاش کنیم، آیا به جایی میرسیم؟ کسی به فکرمون هست؟ صدا و سیمای خراب شده جای اینکه دائم سرش تو آمریکا باشه میتونه صدای مردم باشه ولی چرا نمیخواد؟؟ من سعی میکنم فاز بیخیالی داشته باشم اما گاهی همه ی این فکر و خیالایی که جمعشون میکنم گوشه ذهنم و ندید میگیرمشون منفجر میشن تو سرم. 

من از آینده، مرگ و این کشور میترسم.

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

حس خوب

این پست از اوناییه که به دل می شینه، اون حس خوبی که وقتی شب از خواب پا میشی ساعت رو چک میکنی میبینی هنوز وقت داری بخوابی، حس خوب به خواب رفتن بعد از یه خستگی زیاد 

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

چیز خاصی موجود نیست!

حالا که رسما تو تابستون و بیکاری مطلق قرار دارم دوباره حال و هوای بخور و بخواب دوران قرنطینه داره میاد سراغم! ولی این دفعه برنامه هایی به فکرم رسید؛ خوندن تاریخ، تقویت زبان، یاد گرفتن یه هنری. راستش به کسایی که نقاشی بلدن و هر چی رو که میخوان نقاشی می کشن حسودیم میشه! منم دلم میخواد نقاشی بلد باشم ولی استعدادشو ندارم :( کلی به خودم بد و بیراه میگم که چرا همون تابستون نرفتم دنبال کلاس رانندگی عحب احمقی بودم وه فکر می کردم این تابستون میتونم برم!

 

انیمه ی demon slayer و دو تا انیمه ی دیگه رو دیدم و الانم دارم black clover رو میبینم. چقدر این آستا رو دوست دارم^_____^ اول که شروعش کنید همش استا داره داد و بیداد میکنه بعدش عادت میکنید 😅🤣 خواهرم میگفت سرت درد نمیگیره اینقدر داد میزنن؟‌🤣 ولی اصلا یه قسمتی از جذابیت انیمه ها به همین چیزاشونه دیگه نه؟ 

چقدر گروه گاو های نر سیاه خشمگین (black bulls) رو دوست دارم T-T همیشه دلم میخواد یه اکیپ دوستانه ی اینطوری داشته باشم. 

۳ نظر ۱ موافق ۱ مخالف

آغاز تابستون

شنبه امتحانام تموم شدن بلاخره!تابستونم رسما از ساعت ۲ بعد از ظهر ۱۴ تیر شروع شد. امروز تولد خواهرم بود، من از دو روز پیش هدیشو سفارش دادم هنوز نیومده :| 

پست قبلی رو یه قسمتیشو قبلا نوشته بودم، امشب بقیشو کامل کردم و گذاشتم اگه غلط تایپی‌ دیدید توش من رو عفو کنید TT 

الان وسط خوندن وباتون دارم این پست رو می ذارم. من معمولا زیاد نظر نمی ذارم ولی پستا رو میخونم و الان حس میکنم خیلی دورم ازتون TT *اه کشیدن*

 

۴ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

خاطرات تباه دوران وبلاگ نویسیم!

ما از موقعی که من کلاس چهارم بودم اینترنت دار شدیم. اولین بار من از ذوقم می رفتم عنو پورنگ و خاله شادونه سرچ می کردم (تباه بودم تباه😂) و تو این فازا بودم کم کم وارد جاهای بیشتری از اینترنت شدم. مثلا انجمن بیا تو صفا. بعدش با خواننده های خارجی آشنا شدم اولین نفرا هم سلنا و جاستین بود(-_-) و طرفدارشون شدم ولی خیلی سایتی رو نمی شناختم که آهنگاشونو دانلود کنم برای همین داشتن یه آهنگ سلنا برام کلی زحمت می تراشید 😂 تو همین مواقع با وبلاگ و.. آشنا شدم یعنی میدونستم چیه اما نساخته بودم تاحالا! یه روز خونه مامان بزرگم بودیم داییمم اومده بود بهمون گفت من یه وبلاگ دارم توش کارای هر روزمو می نویسم تو هم بساز یکی. خلاصههه منم یه وبلاگ زدم به نام یادداشتهای روزانه (دقیقا همینطوری نوشته بودم عنوانشو) کلا هم یکی دوتا پست گذاشتم توش بعدش ولش کردم رفتم سراغ یک وبلاگ دیگه به نام قلعه ی کودکان 😂 تو اون سن اینطوری نبودن که قبل نوشتن دو دوتا چهارتا کنم که تو هنون حال و هوای کودکانه مطلب میذاشتم، کلی از ایممجی های مختلف استفاده می کردم ( مثلا یه بار وسط نوشته هام نوشتم دستم درد گرفت بذارید یکم استراحت کنم بعد یه شکل خرسی که دستاش پشتش رو زمینه داره استراحت می کنه رو گذاشتم، عزم و اراده و حال میکنید؟!) میدونید جالب کجاس؟اینکه اون وب محبوب ترین وبلاگم بود!همیشه کلی آدم میومدن نظر میذاشتن برام و خلاصه در ارتباط بودیم. اون زمان دختر عمم که همسنمه بهم میگفت اخه قلعه کودکان چیه و...همیشه هم میپرسید چطور یاد گرفتی وبلاگ درست کنی؟منم میگفتم خودم یاد گرفتم ( واقعا هم خودم یاد گرفتم آخه چیز خاصیم نداشت که باید چارتا دور میزدی تو نیز کار بلاگفا دستت میومد) ولی فکر کنم باورم نکرد😂
بعد یه مدت قلعه ی کودکان رو پاک کردم و یه وبلاگ دیگه زدم، دختر عمم هم یکی درست کرد که توش منم نویسنده کرد. بعدش با هم یه وبلاگ شریکی درست کردیم اسمامونم فافالولو و فافا لالا اگه اشتباه نکنم بود. آدرسشم من دادم داییم و چتد نفر دیگه داده بودیم. یه مدتی خوب پیش رفت تا اینکه دخترعمم کم کار شد پست نذاشت ولی یه دوز به وبش سر زدم قالبشو عوض کرده بود، منم که اصلا اون دوران پرخاشگر بودم زنگ زدم خونشون کلی باهم دعوا کردیم بهش گفتم تو وقت داری قالب عوض کنی ولی پست نمیذاری اینور و.. خلاصهههه منم از نویسندگی درش اوردم یکم بعدشم پاکش کردن وبه رو هعیییی -_- حالا من این وبایی که یادم میاد رو دارم میگم ولی بهتون بگم که اون وسط مسطا کلی وبلاگ دیگه هم درست کردن که یا ادرسشون همون اول یادم می رفت یا اینکه بعد یه مدت فعالیت ولشون می کردم. این کار تا اوایل هفتم و آخرای ششمم ادامه داشت تا اینکهههه کلاس هفتم جشنواره( یا همچین چیزی) شهید مطهری داشتیم و من و دوستم با راهنمایی معلم ادبیاتمون تصمیم گرعتیم وبلاگ درست کنیمم. منم فکر می کردم خیلی شاخم خلاصه خیلی از زنگای ادبیات یا ختی زنگای دیگه به این بهانه تو اتاق سایت ول بودیم ( اکثرش دتبال قالب و اینا بودیم ولی بعد یه مدت از این جو خارج شدیم و دنبال وبای شخصیمون بودیمD:) بچه هامون رو دور وبلاگ دریت کردن افتادن و منم اون زمان چون وبای قدیمیم به مدتی می شد توشون پست نذاشته بودم، تصمیم گرفتم جدید درست کنم. کوتاه کنم حرفمو، همه ی ماجرای من و وبلاگ نویسی و خودی که نشون می دادم چون فکر می کردم شاخم (فازم چی بود واقعا🤣🤣) با اتمام پایه ی هشتم( هشتم مسئول رسانه کلاس بودم، یعنی وبلاگ کلاس و کامپیوتر و فلش اینترنت) به پایان رسید. وایبر و اینستا و اینا پررنگ شدن ولی من گوشی نداشتم جون بخش اعظم وقتمو هدر می دادم پای کامپیوتر مامانم اینا میگفتن اگه گوشی بگیریم که دیگه هیچی درس نمیخونم و اینا.

سعی کردم خلاصه وار بگم ولی خیلی چیزای دیگه هست که تعریف کنم مثلا اینکه وقتی وارد انجمن بیاتو صفا شدم دبستانی بودم ولی الکی گفتم راهنمایی(یا دبیرستان، یادم نیس) هستم 😁 دوتا دوست اونجا پیدا کردم، نام کاربریشون جاسمین و سلنا بود (اسم جاسمینه نیکو بود). بعد میخواستم مثل اونا رفتار کنم می رفتم ببینم چجوری حرف می زنن مثلا به عزیزم میگن عسیسم منم همونطوری رفتار می کردم 😂( برام خجالت آوره گفتن اینا😑). نام کاربریم تو دفعه دوم که عوضش کردن ارباب گلها بود. فکر کنم اعضای اون انجمن الان خیلی بزرگ باشن:) واای یادمه وقتی وارد انجمنه شدم یه پیام تبریک اومد که خوش اومدین و اینا چقدر ذوق کردم 😂
حالا اینا به کنار، یه روز که راجع وبلاگ داشتن با دختر عمم حرف می زدم مامانم شنید به بابام یه جوری که انگار سیگار می کشم و کار بدی می کنم گفت فهیم وبلاگ داره-_- بابامم ترسید گفت فهیم پاکش کن میان منو میبرن زندان 😂😂😂 واای هنوزم که هنوزه بابام میگه حواست باشه چیزی ننویسی بیان بگیرنتاا-_-( بعدش عادی شد البته مثلا اون موقعی که داشتیم وب مشترکموت با دختر عمم رو می زدیم عمم و مامانم اومدن بالاسرمون راجع قالبمون نظر می دادن 😅)
در کل دوران وبلاگ نویسی اون زمانم ماجرایی بود برا خودش. مدرسه ای که می رفتم تازه نمونه شده بود کادرش عوض شده بود اونقدر نظارت نداشتن،‌ما به بهانه تحقیق یا همون جشنواره مطهری می رفتیم اتاق سایت ول می گشتیم تو نت یا وبلاگ درست می کردن بچه ها حتی یه بار چت روم هم رفتیم، تازه میخواستیم یه چتروم هم بسازیم😁 تازههه اون زمانا خیلیا قالب و لوگو و.. درست می کردن میفروختن یا رایگان با رمز می ذاشتن منم رفتم یاد گرفتم چطور بسازم لوگو اینا یه وبلاگم زدم براش اما حوصله نداشتم ولش‌کردم-_-

خببب ‌بگم از شخصیت خجالت آور اون زمانممم *وی عرق های شرم را پاک می کند* آقا اون زمان من یه ضد پسر واقعی بودم مثلا میومدن کامنت می ذاشتن اگه طرف پسر بود می گفتن برو دیگه نیا اینجا فهمیدی؟:| خیلی تو جو بودم 😂 بعد یادمه با همون سن کم می رفتم چت روم :| با اسمایی مثل ضد پسر و..😂😂 ( دوستان گل اون موقع چت روما اوضاعشون خیلی بهتر بود الان اصلاااا تاکید می کنم اصلا سمتشون نرید!! اوضاعشون خیلی خرابه و منحرفا ریختن تو چت روما) یه بارم با اسم دختر کلاس پنجمی رفتم یه دختره گفت برو مشقاتو بنویس دختر کلاس پنجمی‌اومده چت چیکار 😂😂 یه مدتیم با خواهرم بازیای آنلاین می کردیم یکی از سایتا اسمش سوسن خانوم بود که الان پاک شده، فلش خور و آکا هم بودن. یادش بخیررر. تازه مزرعه رایگان من و بیمارستان کامی هم بازی می کردم 🤩 یه بازی بود مافیای نمیدونم چی اونم بود ولی پاک شده فکر کنم سایتش. (این سه تای آخرو از قسمت سرگرمی های ص فیلترینگ پیدا کرده بودم😁)

اصلا از تباهی اون دوران ها هرچی بگم کم گفتم! ولی حال و هوای باحالی داشت یا اینکه من سن زیادی نداشتم ولی قشنگ تاثیر شبکه های اجتماعی مثل وایبر و اینستا و... رو وبلاگ و وبلاگ نویسی رو با چشمای خودم دیدم. متاسفانه یه مدتی هم بلاگفا خراب شد که آرشیو پستامون پرید یا خیلیاشون پاک شدن اما دو تا از وبام و وب دخترعمم هنوز موندن. من برای خودمو یا پاک کردم یا ادرس و پستاشونو عوض و پاک کردم تا آثار دوران جاهلیتمو از بین برده باشم 😒😑 فعلا این خاطرات یادم اومدن بازم بود حتما اینجا تعریف می کنم که به تباهیم بخندین ☹  

۷ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

Stay gold :)

پست قبلی جاش نبود چیزای دیگه ای بنویسم پس اینجا مینویسم.

موزیک ویدیوی stay gold بی تی اس دقیقا همزمان با how you like that بلک پینک اومددد. دیردز روز برگ ریزونی بوددد. Stay gold خیلی گوگولی بود به قول یکی از آرمیا، تو اتاق تاریک، غمگین نشستی موزیک ویدیو استی گلد میاد در رو باز میکنه کلی امید و گلد میپاچونه بهت 😍😍 

دو قسمت اخر بار مرموز سانگاب رو دیدم اینقدرررر قشنگ بوددد و هپی اندینگش رضایت بخش بود. دلم براش تنگ خواهد شد صد در صد درصد بعدا بازم میبینمش ^_^ یه پست جدا براش میذارم. چند روز پیش داشتم پستامو میدیدم، دیدم تو یکیشون گفتم از خاطرات قدیم که وب داشتم میگم. اونم حتما خواهم گفت. این امتحان اصوا حسابداریو بدم چند تا پست پر و پیمون خواهم گذاشت ^_^

 

 

۱ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

همینطوری

سلااام

خدارو هزار مرتبه شکر که اینجا رو دارم! راحت میام هر چی تو ذهنمه مینویسم.

تا الان سه تا از امتحانامو دادم. دوتای اخر ریاضی و اقتصاد بودن، وارد جزئیات شتیش نمیشم-_- یه استاد به غایت بیشعور داریم که این ترم حقیقتا اذیتمون کرد جالبه نمیدونم چقدر پارتیش کلفته که با این حجم از بیشعوری و بی ادبی هنوزم هست:/

 

امشب و فردا شب دو قسمت آخر سریال بار مرموز سانگاب میاد:( دلم نمیخواد تموم شه از بس این سریال حس خوبی میده بهم. ارزش یه باز دیدن رو داره بهتون پیشنهادش میکنم. 

من بلینک نیستم اما با دیدن این تیزرای جدید بلک پینک خیلی هیجان زده شدم! فکر کنم دو روز دیگه کامبک دارن ^__^ بگذریم ..آرمی ها با آهنگ stay gold در چه حالین؟ 😍😍 چقدررر این آهنگ خوبه خدااا! اونجاش که جین های نوت میره با جیمین از خدایگان بهترین قسمت های آهنگاشونه. کاش شوگا هم پارتش بیشتر بود. 

فقط سه تا امتحان تا پایان ترم دو و سال اول دانشگاهم مونده. خیلی زود گذشتا خیلی! مامانم اینا خیلی سر به سرم میذارن میگن تو رفتی دانشگاها رو بستی یا میگن چه دانشگاهی رفتی تو 😂😂😂 خدایی چرا هر چی بلائه سر هم دوره ای های من (و من) میاد؟ 

 

بچه ها امروز یه مطلب خوندم اینکه الکل رو هرگز اسپری نکنید به گوشیتون بعد اینکه حتنا قبلش خاموش کنید گوشیتونو بعد با الکل تمیزش کنید و بعدش تا خداقل یک دقیقه روشن نکنید و به شارژ نزنید تا الکلش تبخیر شه. اگه موقعی که دارید با الکل تمیز میکنید گوشی زنگ بخوره، جرقه و میزنه و ممکنه منفجر شه. حتما جدی بگیرید. 

۱ نظر ۲ موافق ۰ مخالف
دلم میخواد یه جا باشه که دور از دنیای واقعی چیز میزامو بنویسم :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان