فهیم نامه

یادداشتا و هرچی که تو سرمه

یلداتون مبارک ^^

یلدا مبارک ❤🍉

 

۲ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

انیمه ی نه چندان جالب

انیمه ی دختر گرگی و شاهزاده سیاه رو دیدم امروز چون نتم جدیدا کم سرعت شده نمیتونستم فیلمی چیزی دانلود کنم دیگه مجبوری نشستم دیدمش و توصیه میکنم که شده از بی حوصلگی کلتونو بکوبونید به دیوار نبینید این انیمه ی چرت رو:/ 

پسره قشنگ یه نکبت احمق از خود راضی چندشه که کلی سرش حرص خوردم دختره هم احمقههههه :/ اون یکی پسره که عتشق دختره شده بود خجالتی بود چقدر کیوت بود کاش دختره میرف با اون !! 

اصلا این انیمه رو که میدیدم فکر میکردم دارم از اون رمان ایرانیای به درد نخور عاشقانه ی زرد میخونم -_- فقط با بعضی قسمتای کمدیش خندیدم و حال کردم و اولاش به نظرم دختره مازوخیسم داشت پسره هم سادیسم :|

خلاصه ی انیمه اینه که یه دختریه که تازه وارد دبیرستان شده برای اینکه دوست پیدا کنه الکی لاف میزنه که دوست پسر داره و از شانسش اونی که ازش می‌گه یکی از هم مدرسه ایاشه پسره هم قبول میکنه نقش دوست پسرشو بازی کنه به شرط اینکه دختره سگش بشه :// 

مثلا یه جا دختره پاش زخم میشه پسره بهش میگه زخم ارزش دخترو میاره پایین !! بعد قیافه من قشنگ ترکیبی از پوکر و تعجب بود ! 

به نظرم ارزش دیدن نداره وقتتونو تلف نکنید براش

۱ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

ما و مراسمات

ما امشب یعنی پنجشنبه مراسم شب یلدا رو گرفتیم با عمه ها و عموم و خیلی خوش گذشت. میدونید خانواده ی من یعنی من مامانم بابام و خواهرم مراسما رو معمولا مثل بقیه جشن نمیگیریم مثلا همین یلدا رو اکثر اوقات حدود ۹۹ درصدشو تو خونه ایم هر کس جدا:/ ولی خب پارسال مامانم میخواست کمی تنوع بده مثلا آجیل و.. خریده بود که مثلا بشینیم باهم بخوریم !! یه باز هم خالم گفت شب یلدا بیاید خونمون که خاله داییا همه جمع شدیم اما چون متاسفانه تنها خاله ی با ذوقم کمی از نظر مالی مشکل دارن همه گفتن که دیگه از این برنامه ها ننداز بابا و..وهیچکس هم نخواست که حداقل خودش عهده دارش بشه یا مثلا هر سال یکی که بهتر:/ خانواده بابام اینطور مواقع پایبند ترن. امشب عمم فال گرفت برای همه و کلی سر اون خندیدیم فقط و این بند و بساطا طبیعتا اونور نیست و همه ی مهمونیا مثل مهمونی های عادین‌ . امشب کلی با دختر عمم حرف زدم و زمان مثل برق و باد گذشت از بس که خوش بود خداروشکر. 

مثلا عید ها ما سفره ی هفت سین نمیندازیم و تاحالا یادم نمیاد که انداخته باشیم مگر اینکه خونه ی مامان بزرگم بوده باشیم . در بهترین حالت همه تو حال جلو تلوزیون نشستیم ( اگه شب یا صبح زود نباشه سال تحویل) ‌. 

به قلبم خدشه وارد شد:/ نکنه همینطوری کم کم مراسما و عید هارو فراموش کنیم و از همه ی اون ها یه محرم بمونه که اونم داره جو میشه و تازه بلاخره شادی نیس عزاداریه !

۱ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

هدر

هدر وب رو عوض کردم پشیمونم حوصله ندارم دوباره برم قالب قبلیو بزارم:/

فعلا همینطور بمونه بعداً درستش میکنم 

 

۳ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

فصل سوم اتک رو بلاخره تموم کردم

آقا من دلم نمیومد فصل سوم اتک نیمه دومشو ببینم که بلاخره دیروز تمومش کردم.

این پستم پر از اسپویل خواهد بود پس اگه ندیدینش هنوز به هیچ وجه من الوجوه نخونید

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

قشنگ برگام ریخت. سر اونجایی که آرمین سوخت شوکه شدم اساسی

یعنی اصلا تو کتم نمیرفت که آرمین مرده و گریمهم کمن گرفت به خاطر این

که بتور نمیکردم آقا!! دقیقا اینطوری بود که نویسنده میگه سوپرایزز یه خبر

بد دارم یه خوب : خبر خوب : فرمانده اروین زندس خبر بد: آرمین مرد :/

قسمت بعدش که واقعااا دلم میخواست همشونو بزنم سر اینکه سرنگو به

آرمین بزنن یا اروین دوراهی بدی بود و خیلی خوشم اومد از اینکه میکاسا

و ارن سر اینکه بدنش به آرمین کلی بحث و.. راه انداختن آفریین بهشون.

موضوع مردم اونطرف دیوار حرصمو درآورد اخه چقدر بیشعور؟ فکر کنید که

یه سریا دارن به خاطر اینکه فقط زنده بمونن میجنگن اونوقت اونا :/  حالا

فهمیدم یمیر چطور غول شده بود اخه قسمتای قبلی اگه یادتون باشه فقط

نشون دادن که از یه جا پرت شده پایین و..

اینکه غولی که مامان ارن رو خورد کی بوده هم شوکم کرد خیلی دلم

سوخت برا جفتشون. اونجایی که جغد داشت بابای ارن رو غول میکرد گفت

اگه میخوای میکاسا و آرمین رو نجات بدی نمیدونم چی کن تعجب کردم

یعنی قدیم هم کسی بوده که دوستانی به این نام داشته؟ بعدم اینکه به نظرم ارن بی عقلی کرد نگفت که اگه در حالت غولی به یکی از اعضای سلطنتی اگه غول شن دست بزنه قدرته رو کنترل میکنه بایددد میگفت

بلاخره هیستوریا هم اگه ملکه باشه باید وظیفشو انجام بده :/ الان اینقدر

بی قرار شدم که میخوام ادامه انیمه رو از رو مانگاش بخونم ببینم چی به

چیه. روح اروین شاد :(

پ.ن: هلن تو یکی از پستاش گفته بود همه انیمه ها در برابر مای هیرو اکادمی هیچن من این نظرو راجع اتک دارم -_-

۳ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

سریال کره ای مهمان

خب میخوام یکی از تجربه هامو بزارم که تابستون بعد کنکور دوستم بهم معرفیش کرد و دیدمش

 

خلاصه:

راجع به پسریه که با خانواده و مامان بزرگ و بابابزرگش تو یه روستا زندگی میکنن این پسره میتونه چیزای ماورایی رو ببینه یه روزی یه شایعه ای میشنوه از روحی به نام پارک ایل دو که چندین سال پیش اونجا خودکشی کرده بوده و طی یه سری چیزا پارک ایل دو میاد سراغ خانواده این پسره و مامان ومامان بزرگش میمیرن به طرز مشکوکی و یه روحی میره تو جلد پسره و دوتا کشیش میان جنگیریش کنن و اون چیزه از جلد پسره میاد بیرون ولی باباش میخواد پسره رو بکشه ولی پدربزرگه نمیذاره باباهه هم ولش میکنه و میره . یکی از کشیشا بعد از اینکه از خونه پسره برمیگردن میره خونش میزنه مامان و باباش رو میکشه این پسر قصه ی ما یه چیزیو حس میکنه میره دم خونه کشیشه تو راه یه خانوم پلیسی با بچش دارن برمیگردن خانومه پسره رو میبینه و میره تو خونهه و وقتی کشیشه داشت داداششو میکشت سر رسید نذاشت بکشدش و...

خلاصه اینکه دنبال پارک ایل دو هستن و خودش و او اس تی هاش جذابن

لینک دانلودش هم اینه

این یکیشون :

 

 

خیلی قشنگ بود از فرط قشنگی قسمت آخرش گریم گرفت و بعد از تموم شدنش افسردگی

پساسریال گرفتم!! او اس تیاش جذاب بودن و رابطه دوستی ای که وجود داشت بی نهایت زیبا بود

اولین سریال کره ای با موضوع روحی و.. بود که میدیدم و هر داستان و ماجراش واسم هیجان انگیز

بود رابطه ی دوستیشون رو که دیگه نگم!

پیزی که نویسده و کارگردان میخواستن بگن تهش این بود که همه

چیز از خودمونه چه بدبختی چه هرچی و واقعا مفههوم رو به بهترین شکل

رسوندن دمشون گرم.

راستی همین او اس تی رو یه خانومه هم خونده یادم نمیاد کدومش اونیه

که توسریال پخش شده!

۱ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

قسمت گریه آور و زیبا

قسمت ۱۰۹ ناکجاآباد خیلی قشنگ بود دلم میخواد گریه کنم :((

۳ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

کمی پر حرفی

یکی از بچه های کلاسمون هست که از همون اوایل احساس خوبی داشتم بهش ازش خوشم اومد (دیدید یه موقع هایی هستن که ناخودآگاه از یه نفر خوشتون میاد و یا برعکس ناخودآگاه بدتون میاد؟) چند وقت قبل فهمیدم که اونم انیمه و سریال کره ای میبینه خیلی شاد گشتم و شروع کردیم به تبادل انیمه و صحبت راجعشون امروز هم رفتیم چای خوردیم و.. بعد فهمیدم اون هم مردادیه ^-^ به فال نیک گرفتمش ^-^ تازه موقع برگشتن هم یکی از شعبه های آش سید مهدی رفتم و آش رشته با پیاز داغ جذاب بر بدن زدم (البته مامانم وقتی عکس آشمو براش فرستادم گفت دارم آش درست میکنم منم 😂)

دیروز هم با مود خوبی از خواب پاشدم و زودتر رفتم دانشگاه و یه هات چاکلت زدم بر بدن تو کافه ی دانشگاه بعدش تو محوطه یه گربه رو دیدم یکم نازش کردم بعد نشستم رو سکو گربهه اومد نشست پیشم یکم^--------^ بعد از ظهرشم رفتم یکی از شعبه های کلانا نودل خوردم (بدون سین کلانا رفتن و نودل خوردن اصلااااااا حال نمی‌ده). 

خداروشکر که این دو روز خوب بودند💕

راستی هم شهر کتاب گلدیس و هم یک کتاب فروشی تو فلکه اول صادقیه رفتم کتاب جامعه شناسی خودمانی رو تموم کرده بودن -_-ضد حال بدی بود تازه چون به خودم قول دادم ماهی یک کتاب بخرم فقط (اخه تو آبان چند تا خریدم یکیش هم سین بهم هدیه داد هنوز سه تا شون نصفه موندن)  نمیتونم برای این ماه بخرمش -_- چون از شهر کتاب کتاب (لذت خواندن در عصر جدید بود فکر کنم دقیقا یا نیست) رو خریدم. خدا خیرت بده استاد جامعه شناسی ( که استاد منطق و کمی فلسفه هم بودی) که گفتی تو سبد خریدتون هر ماه یک کتاب باشه :) 

یادم باشه یه پست دربارشون بزارم .

پ.ن: راستی دارم سریال روحو بگیر رو میبینم تا نصفه ی قسمت شیش دیدم و مانگای سواری در بهار جوانی رو هم امشب تموم کردم چقدر عالی بوددد

۱ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

روز دانشجو بر من چگونه گذشت؟

شنبه من کلاس نداشتم برنامه ی دانشگاه هم ارزش نداشت که به‌خاطرش روز تعطیلم برم دانشگاه.مامانم میخواست برای روز دانشجو سوپرایزم کنه کیک خریده بود اما از شانش زیباش خودم در رو براش باز کردم با اینکه کیک رو گذاشته بود زمین اون گوشه دیدمش و گفتم این چیهه؟ 😂 مامانمم گفت تو روحت تو چرا در رو باز کردی میخواستم سوپرایزت کنم -_- 

گذاشتیمش تو یخچال تا اینکه شب شد بابام اومد مامانم گفت پاشو لباستو عوض کن میخوایم عکس بگیریم !! منم که مریض بودم با هزاران بدبختی عوض کردم (فقط شلوارمو عوض کردما همچین گفتم هزاران بدبختی انگار کوبیدم خودمو از نو ساختم 😂😐) و عکس گرفتیم ؛ مامان و خواهرم خیلی مشتاق بودن منم اشتیاق داشتما اما نمیتونستم نشون بدم چون کلا نمیتونم احساساتم رو نشون بدم خجالت میکشم://///

خلاصههه بعد از بریدن کیک و خوردنش خونه به حالت عادی برگشت و هر کس به کار خود رسید 😀

راستی دیروز هم یه قسمت خادم سیاهرو دیدم و خوشم اومد تا قسمت شونزده یا هفده رو دانلود کردم که ببینم خدا میدونه کی!! الان اتک هم مونده و چند تا انیمه ی دیگه و دو تا مانگا و سریال روحو بگیر و باید این وسط ها درس هم بخونم 😂

۳ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

کلیپ انگیزشی با صدای بهشتی بندیکت جذاب

 

دلم نمیاد که این کلیپ جذاب انگیزشی رو با صدای بهشتی بندیکت جذاب تر نبینید و نشنوید

۰ نظر ۱ موافق ۰ مخالف
دلم میخواد یه جا باشه که دور از دنیای واقعی چیز میزامو بنویسم :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان