وقتی بچه بودم طوری بودم که بچه های همسایه گاهی اذیتم میکردن اما دوستای خوب هم داشتم .
حدود هفت سال تو ساختمونی که بودیم همه همکارای بابام بودم و بچه ها با هم دوست بودن. یکی از صمیمی ترین دوستام اسمش ارشیا (یا عرشیا؟ همیشه خدا قاطی میکنم 😂) بود که یا من خونه اونا بودم یا اون خونه ما بود.
من یک سال ازش بزرگتر بودم و همیشه کلییییی باهم بازی میکردیم اصلا اخبار جوانه ها رو که قبل از عمو پورنگ پخش میکرد رو اون به من معرفی کرد. از اون دوران چند تا خاطره دارم که بعدا تعریف میکنم البته چون محو و تیکه تیکس شاید زیاد نباشه .
یه دوست کوتاه مدت هم داشتم اسمش تینا بود که یک لاکپشت داشت میاوردش باهم بازی میکردیم .
از همسایه هایی که از خودم بزرگتر بودن میتونم به مهدی ، عرفان و خواهرش غزاله (یا غزال بود یادم نیس) اشاره کنم که همیشه باهاشون میرفتم بازی و عجیب دلم میخواد فقط یک بار دیگه ببینمشون و چاق سلامتی کنیم
یکی دیگه هم بود اسمش یادم نیس راستش😂😑 و چند تا دیگه هم همینطور
پسر دوست مامانم که اسمش رو دقیقا مطمئن نیستم و نمیگم و اونم بابام با باباش همکارن ، بهم سی دی کارتون قرض میداد و من کلی حال میکردم سر یکی از این کارتونا اینقدر نارنگی خوردم که شبش دل درد گرفتم رفتم دکتر!!:دی
یکی دیگه بود اسمش سیاوش بود ازش میترسیدم 😂😂
سال ها بعد از اون دوران و بعد اون دوستای همکارای بابام ، تو پارک نزدیک خونمون مامانم با مامان یکی از همکلاسیام دوست شد و همینطور با چند نفر دیگه که با بچه هاشون دوست بودم اما فقط با همون دوستم که اسمش مبینا بود و گاهی داداشش که اسمش حسین بود بازی میکردم (حسین خیای شر بود همش هم مبینای بدبختو اذیت میکرد) . بقیه همه پسرای شیطون بودن بعضی وقتا یکیشون همش منو اذیت میکرد روم آب میریخت دلم میخواست خفش کتک -__- رو یکیشون هم کراش جزئی ای داشتم وای دوران جاهلیت 😂😐😐
حالا کراش که میگم نه این معنی الانی ها ، منظورم اینه که دلم میخواست باهاش بازی کنم بچه باحالی بود اما دوست اون یکی نکبته بود:/
همین الان یادم اومد اون نکبته به یه گربههه غذا میداد پس دیگه نکبت نیس!
خدایا یعنی میشه یکبار دیگه ببینمشون؟!
خیلی امشب حرف زدم روم سیاه 😶