دوستی ها تموم میشن و این به معنی دشمنی نیست؛ صرفا فصل اونها تو کتاب زندگیت تموم میشه
این جمله رو یه جا دیدم سریع برای خودم سیوش کردم از بس که به دلم نشست. منم دوستی های زیادی رو دارم که تموم شدن یا دارن تموم میشن؛ چاره ای نیست ..اوایل برام سخت بود اما حالا کم کم دارم باهاش کنار میام. به جای غصه خوردن به خاطرات و دوران های خوشی که باهاشون داشتم فکر میکنم و از دور بهشون میگم : هی فلانی باهات اوقات خوشی رو گذروندم، مرسی که بودی، یادش بخیر و...
به لطف اونا وقتی به عقب نگاه میکنم میبینم که واقعا توی زندگیم عجب دوران خفنی داشتم، چقدر خندیدم، چقدر بهم خوش گذشته و اینکه چقدر تجربه کسب کردم. یه جورایی میشه مورد شیشم دو پست قبل، همونی که نوشتم متوجه میشم چقدر خوش شانس و خوشبخت بودم و خودم نمیدونستم!
حالا در عوض الان هم دوستای خوبی دارم که حتی اگه زیاد با هم حرف نزنیم هم باهاشون راحتم و یه جورایی خودمم تصمیم دارم تا جایی که میتونم نگهشون دارم چون به هر حال هیچ دوستی مثل دوستی که از دورانی که سنت کمتر بوده داشتی نمیشه، بهش خیلی اعتقاد دارم.