بلاخرهههه امروز وصل شد خیلی خوشحالم
منتظرم از ساعت دو به بعد برم سراغ دانلود هام^^
بلاخرهههه امروز وصل شد خیلی خوشحالم
منتظرم از ساعت دو به بعد برم سراغ دانلود هام^^
امروز درس روانشناسی صنعتی داشتیم دختری که کنفرانس داشت نیومده بود ما هم بیکار بودیم با استادمون شروع کردیم به حرف زدن بعدش هم رفتیم همگی چای خوردیم
به من خیلی خوش گذشت چون فکر میکردم نمیتونم با بچه ها ارتباط بگیرم و باهاشون حرف بزنم اما فهمیدم که چقدر راحته و نباید دیگه خودمو بکشم کنار
از این به بعد سعی میکنم بیشتر باهاشون حرف بزنم و یخمو آب کنم >.<
استادمون میگفت تو این چهار سال خیلی وقت دارید خوش بگذرونید بعدش اکه بخواید ارشد و دکترا بخونید مخصوصا اگه بغلش کار کنید وقت زیاد مثل الان ندارید.
داشتبم به این فکر میکردم که برم دانشگاه های دیگه رو هم ببینم ، تو کارگاهاشون شرکت کنم و... اما تنبلیم میاد -_-
به شخصه خودم متوجه میشم دارم پراکنده نویسی میکنم از یه دری میپرم به یک در دیگه ببخشید اگه درست نمینویسم 🤕
همین چند ثانیه پیش از الان که دارم این پست رو مینویسم انیمه بوسه ی ایزدی رو تموم کردم .
چقدر قشنگ تموم شددددد 😍 واقعا عالی بود ولی اگه پایانشو دست من میدادن حتما یه تغییر کوچیک توش ایجاد میکردم :/ یه تشکر فراوان و تپل از جغد سفید عزیز که این انیمه رو بهم معرفی کرد (●♡∀♡)
خلاصه ی انیمه ی بوسه ی ایزدی :
راجع یه دختریه که باباش به خاطر قمار و بدهکاری ولش میکنه خونشون هم از دستش میره و می ه تو یه پارکی یه آقایی بهش میگه میتونی بری خونه ی من بعد پیشونیشو بوس میکنه و آدرس خونشو میده دختره هم میره اونجا میفهمه که یک معبده و خودش هم خدای زمین و صاحب جدید معبد شده خدمتکار خدای قبلی اوایل قبولش نمیکنه اما طی یه قراردادی خدمتکار جدید دختره میشه و...
کمدی و عاشقانه هاش رو خیلی دوست داشتم . امروز سر کلاس اقتصاد به طور اتفاقی فهمیدم که یکی دیگه از بچه هامونم انیمه و سریال کره ای میبینه و گفت بوسه ی ایزدیو دیده و کلی شاد شدمممم فردا میرم احساساتمو باهاش به اشتراک میزارم 😂😍
لطفا از چند خط پایین تر بگذرید و خوندن پست رو همینجا تموم کنید ممکنه اسپویل بشه اگه هنوز ندیدینش :
من دلم نمیخواست که محبور بشن معبد و کلا دنیای ماورایی رو ترک کنن دلم میخواست همینطور که خدا و روباهن باهم باشن همه باهم تو معبده با دوستاشون زندگی کنن :`( اونجایی که شب آخر بود تو معبد اینقدر گریم گرفت :( ولی قشنگ تموم شد خیلی قشنگ ❤ولی هنوز دلم میسوزه که جدا شدن :( با اینکه تهشو طوری تموم نکردن که ناراحت بشی برعکس با دیدن عروسیشون یه نفس راحت میکشی که رسیدن بهم بلاخرهههه
کسی میدونه چطور میتونیم اینجا مستقیم آهنگ یا فایل صوتی رو پیوست کنیم؟
بعد اینکه آپلودش کردیم لینکو بزاریم اینحا اوکیه مثل تصویر یا راه دیگه ای هم داره؟
اینقدر این چند روزه برام زود گذشت ( هیچ هفته ای اینطور نبودا اما این هفته چون یکشنبه امتحان اقتصاد دارم باید همه مهمونی برگزار میکردن 😑) که یادم رفت امروز یکم آذره و حدود دو ساعت دیگه وارد دو آذر میشیم
آذر عزیز مثل آبان باش که زود گذشت و مثل مهر تا جایی که میتونی همانند کش شلوار کش نیا !!
خوش اومدی
خب هنوزم که هنوزه نت قطعه و بیشترین جاهایی که میرم اینجا و سایت نماشاس. از اونجایی که دستم زیاد باز نیس همینطوری شانسکی انیمه از کانالای مختلف دانلود میکنم میبینم
یکی انیمه ((بگو دوستت دارم)) رو دیدم که عاشقانه بود یکی هم ((کاگویا ساما، عشق جنگه =لاو ایز وار)) اینم عاشقانه و کمدی بود. جفتشونم تهش به جوری تموم شد که به شخصه منتظر قسمت های بعدی بودم -___- ولی خب وجود نداشت -_-
الان هم دارم انیمه سواری در بهار جوانی رو میبینم امیدوارم این آخرش مثل قبلیا نشه
خلاصه انیمه بگو دوستت دارم : داستان یه دختریه که موقعی که دبستان بوده دوستاش اذیتش کردن الان تنها و ساکته و فکر میکنه همه دوستا و آدما به هم خبلنت میکنن از اونورم یه پسریه که محبوبه تو مدرسه بین دخترا اینا باهم دوست میشه البته بهتره بگم اتفاقی سر راه هم قرار میگیرن بعد عاشق هم میشن
خلاصه انیمه کاگویا ساما ، عشق جنگه: یه دبیرستانه که مخصوص بچه های آدمای کله گنده و پولداره . تو شورای دانش آموزیش چهار نفر هستن که شوراش یه پسرس و معاونش یه دختره به نام کاگویا. همه مدرسه این دوتا رو شیپ میکنن و فکر میکنن که اینا با هم رابطه دارن در صورتی که اینطور نیس بعد طی اتفاقاتی جفتشون میخوان اون یکی رو مجبور کنن اول اعتراف کنه (اولاش میگفتن پیش خودشون که میتونم باهاش قرار بزارم بد نیس بعدش به هم علاقه مند شدن)
خلاصه انیمه سواری در بهار جوانی: دختر و پسری خجالتی کم حرف در راهنمایی به هم علاقه مند میشن به روز قرار میزارن برن بیرون اتفاقی دختره به یه پسره که بهش گیر داده بوده که با فلانی(پسره) چه نسبتی داری این میگه اه ولم کن به خاطر همینه که از پسرا متنفرم. اون یکی پسره میشنوه شانسی و اون شب قرارشونو نمیره بعد تابستون دختره میفهمه که پسره مدرسشو عوض کرده سال ها بعد تو دبیرستان همو میبینن و بهم میگن که اره من دوست داشتم پسره هم میگه که من تغییر کردم تو هم همینطور این چیزا برا گذشتس و الان نمیتونیم با هم باشیم و..
هیچکدوم اونقدر به بدی خلاصه هایی نیستن که نوشتم -_- خواستید ببینید اما در صورتی که حوصلتون سر رفته و میخواید زمان بگذره فقط وگرنه صد درصد انیمه های خیلی قشنگ تریم هستن
خواهرم یکی از مدارس فرهنگ درس میخونه
راننده سرویس یکی از بچه ها میخواسته یکی از بچه ها رو ببره بلا سرش بیاره مامانش که شکایت کرده مسئول سرویسه به دانش آموزه گفته بوده اگه مشکلیه بگو مامانت اینا خودشون بیان دنبالت :||| اون راننده رو اخراج کردن ولی قشنگ بی مسئولیتی و بیشعوری موج مکزیکی میزنه ماشالا
پ.ن: رانندهه چهل سالش یوده ها مردک عوضی
وقتی بچه بودم طوری بودم که بچه های همسایه گاهی اذیتم میکردن اما دوستای خوب هم داشتم .
حدود هفت سال تو ساختمونی که بودیم همه همکارای بابام بودم و بچه ها با هم دوست بودن. یکی از صمیمی ترین دوستام اسمش ارشیا (یا عرشیا؟ همیشه خدا قاطی میکنم 😂) بود که یا من خونه اونا بودم یا اون خونه ما بود.
من یک سال ازش بزرگتر بودم و همیشه کلییییی باهم بازی میکردیم اصلا اخبار جوانه ها رو که قبل از عمو پورنگ پخش میکرد رو اون به من معرفی کرد. از اون دوران چند تا خاطره دارم که بعدا تعریف میکنم البته چون محو و تیکه تیکس شاید زیاد نباشه .
یه دوست کوتاه مدت هم داشتم اسمش تینا بود که یک لاکپشت داشت میاوردش باهم بازی میکردیم .
از همسایه هایی که از خودم بزرگتر بودن میتونم به مهدی ، عرفان و خواهرش غزاله (یا غزال بود یادم نیس) اشاره کنم که همیشه باهاشون میرفتم بازی و عجیب دلم میخواد فقط یک بار دیگه ببینمشون و چاق سلامتی کنیم
یکی دیگه هم بود اسمش یادم نیس راستش😂😑 و چند تا دیگه هم همینطور
پسر دوست مامانم که اسمش رو دقیقا مطمئن نیستم و نمیگم و اونم بابام با باباش همکارن ، بهم سی دی کارتون قرض میداد و من کلی حال میکردم سر یکی از این کارتونا اینقدر نارنگی خوردم که شبش دل درد گرفتم رفتم دکتر!!:دی
یکی دیگه بود اسمش سیاوش بود ازش میترسیدم 😂😂
سال ها بعد از اون دوران و بعد اون دوستای همکارای بابام ، تو پارک نزدیک خونمون مامانم با مامان یکی از همکلاسیام دوست شد و همینطور با چند نفر دیگه که با بچه هاشون دوست بودم اما فقط با همون دوستم که اسمش مبینا بود و گاهی داداشش که اسمش حسین بود بازی میکردم (حسین خیای شر بود همش هم مبینای بدبختو اذیت میکرد) . بقیه همه پسرای شیطون بودن بعضی وقتا یکیشون همش منو اذیت میکرد روم آب میریخت دلم میخواست خفش کتک -__- رو یکیشون هم کراش جزئی ای داشتم وای دوران جاهلیت 😂😐😐
حالا کراش که میگم نه این معنی الانی ها ، منظورم اینه که دلم میخواست باهاش بازی کنم بچه باحالی بود اما دوست اون یکی نکبته بود:/
همین الان یادم اومد اون نکبته به یه گربههه غذا میداد پس دیگه نکبت نیس!
خدایا یعنی میشه یکبار دیگه ببینمشون؟!
خیلی امشب حرف زدم روم سیاه 😶
چند ساعت پیش پیام دادم دوستم سین
این سرویس پیامک میزبان قشنگ پدر منو درآورد آخر با گوشی بابام اس ام اس دادم بهش. راستش وقتی یکم خبر اغتشاش ها رو دیدم نگران شدم که نکنه یه وقت رفته باشه بیرون اتفاقی افتاده باشه براش؟!
بعد از مطمئن شدن از خبر سلامتیش زنگ زد و کلی حرف زدیم باهم و من تازه فهمیدم چقدر دلم تنگ شده بود براش
سین و بعدش ب دوستایی هستن که من طی دو سالِ پر شانسم باهاشون تو مدرسه آشنا شدم و بغل دستیمم بودن (ب سال یازدهم و سین سال دوازدهم) این دوتا تنها کسایین که باهاشون میتونم چیزایی که تاحالا تجربه نکردم، کارایی که تاحالا نکردم و... رو باهاشون تجربه کنم.
سین اینقدر خوبه که گاهی عذاب وجدان میگیرم که دوستی مثل من داره ، گاهی حس میکنم دوستی که سین لیاقتشو داره نیستم. شاید فکر کنید که ای بابا چه شلوغش میکنی حالا اما اگه شما هم میشناختینش درکم میکردین؛ همیشه فکر میکردم همچین آدمی با این شخصیت و خلق و خو وجود نداره تا اینکه خیلییییی شانسکی با هم بغل دستی شدیم تو کلاسای تابستونی مدرسه در سال کنکور.
راستی یه پست گذاشتم که میخواستم تو بانکه شیشه ای جمله بنویسم تو کاغذ رنگی و بهش هدیه بدم ، عملیش کردم. اسمش 365 notes jar بود که برای من نود تا جا شد تو همشون هم جمله های زیبا نوشتم ، انگیزشی امید دهنده و...
ایده این کار رو از پینترست گرفتم شما هم یه دوری بزنید توش چیز های جالبی داره.
امیدوارم زندگیتون پر از سین ها و ب های خوب باشه ^^