فهیم نامه

یادداشتا و هرچی که تو سرمه

بولت ژورنال ایز کامینگ (بات نات سون -_-)

آقا نوشت افزار بسیار گرون شده 😐

امروز رفتم یه دونه روان نویس عادی بخرم (یونی بال هم نبود) ده تومن 

بعد انواع رنگاشم داشت و من به خاطر محدودیت مالیم با حسرت برگشتم -__-

میخوام یه بولت ژورنال درست کنم و دارم کم کم وسایلشو میخرم نمیدونم چرا این تو ذهنمه که حتماااا باید چند رنگ روان نویس و ماژیک پاستیلی و.. داشته باشم. یه دفتر نقطه دار هم که پنجاه -شصت تومنه:/ حالا باید کم کم یه محل ذخیر پول درست کنم برا خودم به نام قلک بولت ژورنال که پولامو برای خرید وسایلش بزارم کنار 😑

پ.ن: امیدوارم عنوان رو غلط ننوشته باشم 

پ.ن ۲: همچنان سخت به دنبال یه سایت دانلود انیمه یا سایتی که حداقل اتک رو گذاشته باشه هستم

۵ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

اوضاع شتی این روزا :/

چرا فرهنگ اعتراض رو بلد نیستن بعضی مردم؟ بابا جمع کنید خودتونو با آتیش زدن اموالی که پولش از جیب خودمون میره چیزی درست میشه؟؟!!

همه اینا به کنار اینترنت چرا قطعه هنوز؟؟؟ حس کره شمالی بودن رو دارم که فقط سایتای داخلی رو میتونیم استفاده کنیم:/

کسی جایی رو سراغ داره که نیمه دوم فصل سوم اتک آن تایتان رو دانلود کنم؟ سایت ایرانی ای که فیلتر یا بسته نباشه:(( 

۴ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

این پست به درد نمیخوره نخونیدش

در یکی از هزاران وضعیت روحی ناراحتمم 

تا حدود پنج ده دقیقه پیش خوب بودم اما یهو یه واقعیت تلخ یادم اومد و بهمم ریخت

متاسفانه وقتی از یه چیزی ناراحتم تحت تاثیر اون وضعیت روحی تمام بدبختیا و موقعیت های ناراحت کننده ی زندگیم یادم میاد و برا همشون عزا میگیرم قبلا اینطور نبودم اما جدیدا اینطور شدم حدود یک سال

 اهل درد و دل تعریف مشکلاتم برای کسی نیستم مگر اینکه اون مشکله به نظرم زیاد خجالت آور نباشه و خیلییییی عصبانی باشم 

امیدوارم کسی وقتشو هدر نداده باشه برای خوندن این پست طرفا برای خالی کردن خودم بود

۰ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

فصل اول انیمه attack on titan

چند دقیقه پیش فصل اول انیمه اتک آن تایتان رو تموم کردم 

اصلا انیمه ای به غایت زیباست به شخصه هیجان و کمی ترس رو تجربه کردم.

وقتی خودمو گذاشتم جای آدمایی که پشت دیوار ها زندگی میکردن و تصور می‌کردم که یه تایتان یهو دیوارو بشکنه بیاد کلی از آدمایی که نمیشناسم رو بخوره تازه منم به سختی راه فرار داشته باشم واقعا ترسیدم !!!

وقتی خودمو گذاشتم جای واحد شناسایی که برگام ریخت قشنگ -___-

دلم میخواد برم همه قسمتای فصل دوم رو دانلود کنم اما میترسم نتم تموم شه چون همین امروز هم بسته خریدم نمیخوام یه روزه تمومش کنم

خلاصه : راجع دورانیه که غول های عظیم الجثه وجود دارن و می‌خوان بشریت رو نابود کنن و مردم پشت سه تا دیوار به نام های ماریا رز و سینا اگه درست گفته باشم تحت یک نظام سلطنتی زندگی میکنن و برای بقا تلاش میکنن 

خلاصه جالبی نگفتم اما ترسیدم اسپویل کنم برای همین همینجا تمومش میکنم

برای دانلود فصل اول روی دانلود فصل اول انیمه اتک آن تایتان کلیک کنید .

 

پ.ن: پست گذاشتن با گوشب واقعا یکی از مضخرف نرین چیزهای دنیاس:/ کلی کار میخوام بکنم برا وبلاگم اما تا اینترنت برای خط تلفنمون درست نشه و با کامپیوتر نیام نمیتونم :/

۱ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

دفتر من

دیروز تو دانشگاه میخواستم یه چیزی رو کپی بگیرم بعد دیدم تو انتشاراتیه لوازم تحریر ودفترای پارچه ای گل گلی و... داره.اینقدر خوشحال شدم به خاطر اینکه چند وقتی بود میخواستم بگیرم وقت نمیشد. خلاصه یه دفترچه سایز کمی بزرگ برداشتم خریدم .وقتی اومدم خونه یکم پشیمونشدم آخه میخواستم پولامو نگه دارم اما بعدشبه خودم گفتم حال خوبمو خراب نکن -__-

نمیدونستم چه استفاده ای بکنم ازش که خیلی شانسکی تصمیم گرفتم اونو تبدیل کنم به دفترچه خودم . یعنی اسم خودمو روش گذاشتم و تصمیم گرفتم توش هرچی که خوشم میاد ، اهداف آرزو ها رویاها لیست کتاب و فیلم لحظات بشیار خوش و خیلی چیزای دیگم رو بنویسم. 

خیلی خوشحالم و سه صفحشو پر کردم تا الان ^^

اینم عکسش :

۰ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

کتاب های از دست رفته ام :(

به شدت دلم میخواست کتاب های بچگیمو الان میداشتم میدادم به پسرخالم که الان ۸ سالشه و سن خوبیه برای خوندن کتاب های کودک اما متاسفانه وقتی کلاس چهارم بودم مامانم همه کتاب داستانامو داد به دخترخالش که بده به بچه هاش :/// هیچوقت گریه های اون شبم یادم نمیره و هنوز که هنوزه یادش میفتم داغ دلم تازه میشه و به هیچ وجه نمیتونم مامانمو ببخشم 😢 
کتاب های عزیزم :(

۱ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

توچال

دوشنبه با دوستم رفتیم توچال ، بام تهران

من یه مانتوی کمی گرم پوشیده بودم ولی اونجا بازم سرد بود و من یه درس عبرت اساسی شد برام که از این به بعد زودتر به مامانم خبر بدم که بتونم از نصیحت هاو پیشنهاد هاش استفاده کنم و شب قبلشم از هفت عصر نخوابم تا شیش و نیم صبح روز بعد که بتونم چیزی آماده کنم -_______-

ولی خوش گذشت تله کابین سوار شدیم کلیییی حرف زدیم از هر دری یه ایستگاه دو تله کابین که پیاده شدیم کلی سگ اونجا بود یکیشون اومد جلومون با مظلومیت نگاهمون کرد ماهم داشتیم آخی اوخی میکردیم و فکر میکردیم چطور بهش دست بزنیم که گازمون نگیره که یکهو دو تا سگ دیگه اومدن پریدن بهش و دعوا شد :/ 

موقع رفتن هم کمی بعد از پارکینگ یه کلاغه تق خورد یه جا افتاد زمین دقیقا ما شاهد این صحنه بودیم کلاغه تکون نخورد دیگه کلیی حالمون بد شد و دلمون به حالش سوخت من که گریم داشت می‌گرفت ؛ موقع ناهار هم رفتیم بالکن رستورانه بخوریم گربههه زیر پامون میومد دوستم بدش میومد رفتیم یه ور دیگه گربه پرید اومد 😂😂 خلاصه بعد از ماجراهامون با حیوانات کلی عکس گرفتیم بعدش رفتیم بازار تجریش و آش خوردیم :) 

خیلی خوش گذشت و البته اگه گروهی بریم که خیلی عالی تر میشه امیدوارم بازم جور بشه 

ولی حواستون باشه از یکی از درای مترو تجریش که ماشین شخصی میبره مثلا توچال و دربند اینا گولشونو نخورید چون اولا پول بیشتر میگیرن بعدم میگن پول چهار نفرو حساب کن که مثلا از راه کم ترافیک ببرمت یا زودتر بریم:/// تامسی خطی از ما سه تومن گرفت و اون یکی آقا میخواست هفت تومن نفری بگیره بعدم پول چهار نفرو حساب کنیم!!!

شنبه و چهارشنبه هم قراره با دوستام برم بیرون و نگرانم که پولمو هنوز آخر ماه نشده تموم نکنم 😑 خدایا ذره ای ژن پس انداز کردن رو یهو بر من نازل کن دمت گرم !

۰ نظر ۵ موافق ۰ مخالف

رمان های مضخرفی که مانع میشن:/

اولین رمان از این پی دی افی های اینترنتی عاشقانمو وقتی که کلاس هشتم بودم تو عید خوندم و بعد اون دیگه رسما شروع کردم به خوندن اون رمانا تاااا کلاس دهم یازدهم و فرصت خوندن کلی رمان های نوجوان رو از دست دادم ( خیلی کمتر کردم رمان های نوجوان رو درصورتیکه تا قبلش همش تو کتابخونه بودم در حال قرض گرفتن ) خب الان که نگاه میکنم میبینم درسته که میتونم الان بخونم ولی اون موقع حال و هواش به جور دیگه بود اگر میخوندم.

خلاصه که وقتتونو نذارید پای اینجور رمانا چون فقط بعضیاش واقعا ارزش خوندن رو دارن که احتمالا چاپ میشن و بقیشون صرفا عقده های نویسندس اکثرشون ( مثلا یه رمان بود دختره همه چی تموم چشم رنگی خوشگل که مامان باباش دکتر معروف و استاد دانشگاه معروف بودن یه داداش خوش اخلاق همه چی‌تموم هم داشت خونشون هم حدود دوهزار متر بود که دویست سیصد مترشو داده سرایدارشون و..) 

اگه دیدین نوجوانی داره متمایل میشه سمت این رمانا دوستانه پیشنهاد برید نرن خودشونو توش غرق کنن و چند تا رمان ترجیحا اجتماعی و اینا معرفی کنید و و بگید هرچیزی رو نخونن ارزش نداره!!

۲ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

دیروز دلبر

دیروز دوستم برای کنفرانسش میخواست با یه آقای پاکستانی که ادبیات فارسی میخونه (فکر میکردیم هندی هستن بعد فهمیدیم از پاکستانن) یه مصاحبه کوچیک بکنه و بگه که یکی از غزل های حافظ رو بخونه و ازش فیلم بگیره.

اول دو سه بار برای تمرین خوندش با یه لحجه بسیار بامزه. به عنوان غیر ایرانی خیلی خوب میخوند. تعریف میکرد که به خاطر علاقش به شعر اومده ادبیات خصوصا حافظ که تعریف میکرد به روز تو یه خیابون یه برگه پیدا میکنه که توش شعر :

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند
چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند

نوشته شده بوده و از اون عاشق شعر میشه. 

از خوش رویی این آقا هرچی بگم کم گفتم ؛ چیزی که برای ما حالب بود استفادش از کلمات فارسی ای که ما ایرانیا خودمون به جز در متن هامون خیلی پیش نمیاد که در محاوره استفاده کنیم. یکی از اصطلاحانی که به کار بود جالب بود : من نمیدونم فردا خوشید چه ارمغانی برام میاره :) 

بعد اون یکم با دوستم راه رفتیم که بارون گرفت و خسابی خیس شدیم و بعدش رفتیم قهوه و کیک خوردیم که خیلیییی چسبید و حالمونم به خاطر اون آقا که انرژی مثبت داده بود خوب بود ^-^ 

 

۰ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

کتاب بنویس تا اتفاق بیفتد

در حال خواندن کتاب بنویس تا اتفاق بیفتد هستم 

اعتقاد به اینکه خواسته هاتو بنویس و کائنات و خدا و کلا هرچی در جهان هستیه تورو بهشون می‌رسونن. به نظرم اتفاق جذابیه و اتفاقا یه کانال نویس عزیز نوشته بودن که از این طریق به چیز هایی رسیدن 

نمی‌خوام منفی فکر کنم امیدوارم منم برسم -___-

کتاب قشنگیه و تجربه های واقعی هم نوشته در اون پیشنهاد میکنم بخونیدش 

:)

۱ نظر ۲ موافق ۰ مخالف
دلم میخواد یه جا باشه که دور از دنیای واقعی چیز میزامو بنویسم :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان