فهیم نامه

یادداشتا و هرچی که تو سرمه

به بهانه شروع مدارس

البته من که دیگه مدرسه نمیرم D:

دیروز که خواهرم داشت ویدیوی معلمشونو میدید برای لحظاتی دلم برای مدرسه تنگ شد! حالا شاید قیافه هاتون بره تو هم ولی جدا از مشکلات بی پایان و شتی مدارس ایرانی، به هر حال 12 سال خاطره توش داریم.

من به شخصه همیشه ذوق گرفتن کتابای جدید و شناختن معلمامون بودم. کلا هم دو هفته اول مدرسه حال میداد از لحاظ تازه بودن سال تحصیلی ولی همون تو سالای بالاتر تبدیل به یه هفته یا کمتر شد! ( هی میخوام خوبی بگم چرا تهش ضد حال میشه؟ -_-)

من 8 سال از دوران تحصیلیم رو تو یه منطقه گذروندم مدرسم رو (از چهارم تا یازدهم تو منطقه 4) و مدرسه هام اینطوری نبودن که اونقدر نینی به لالای بچه ها بذارن ( حتی کلاس هفتم تا نهمم که بهترین سالای تحصیلیم بودن و تو مدرسه خیلی راحت تر از مدارس دیگه بودیم یه جورایی) اما برای سال دوازدهمم رفتم به یه مدرسه ی دیگه و واقعا تعجب کردم! اون مدرسه تو یه منطقه ی بهتر بود، بچه ها اکثرا ریچ کید و این داستانا بودن و یه چیزی که خیلی جالب بود اینکه دماغتم عمل میکردی گیر نمیدادن! حالا مدرسه دهم یازدهمم تو حلقت میومدن تا یه تار ابرو ازت کم نشده باشه:| تازه خیلیم معاونش بد اخلاق بود من که ازش میترسیدم ولی مدرسه آخریم بچه ها به خاطر اینکه ناظم جدید به بچه ها یکم گیر داده بود بچه ها اعتراض کردن و از یه مدتی دیگه خانومه نیومدD: حالا شاید برای شما عجیب نباشه ولی خب با توصیفاتی که براتون کردم فکر کنم یکم منو درک کنیدD:

داشتم از چیزایی از مدرسه که دلتنگش شدم میگفتم، از تازگی و ذوق کتابا..یادمه تا کتابامو میگرفتم سریع میرفتم بعضی داستانای ادبیات رو میخوندم بعدش تو کلاس دیگه برام اون جذابیت اولیه رو نداشت-_- یا جلد کردنشون که یادمه جلد چسبی (که کم استفاده کردم ازشون) چه پوستی ازم کند همش هوا میرفت زیرشون-_- از اونجایی که خیلی آدم تمیزی هستم (!) بلاخره یه بلایی سر کتابام میومدن یا همیشه خرده بیسکوییتی چیزی بینشون بود! خودکارا و جامدادیامم دوران خوشی برای سالم موندن داشتن (البته هر چی بزرگتر شدم این موردا اصلاح میشدن).

فقط میخواستم یه پست دلتنگی مدرسه ای داشته باشم اگه ادامه بدم کارم میکشه به بد و بیراه گفتن به کادر مدرسه!

 

پ.ن: خبر کوتاه و دلخراش! نودل شد 5 تومن :| سایزشو که نسبت به سالای پیش کوچیک کردن هیچی، یهو کلی گرونش کردن! دزدای بی خاصیت! تازه یه بستنی هم خریده بودم نصف بسته توش بستنی بود! دیروز بد ضد حال خوردم!

۴ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

من در این روز ها

این روزام بسی عجیبن! ساعت خوابم طبق معمول به هم خورده ولی حس میکنم دیگه زیادی دارم میخوابم. دو تا فیلم ژاپنی دیدم که یکیش لایو اکشن بود و پستشو میذارم. فصل اول نوراگامی رو دیدم و سه چهار قسمت هم انیمه کلاش آدم کشی رو دیدم.

دانشگاه ما از آخر شهریور کلاساش شروع میشه و من هنوز کمی فرصت دارم اما خواهرم از شنبه مدرسه اش شروع میشه (و خداروشکر مجازیه). از همون موقعی که داشتم امتحانای ترم رو میدادم با خودم گفتم یکی دو هفته قبل از شروع سال تحصیلی میشینم حسابداری و ریاضی یک رو مرور میکنم و کم کم اون موقع داره فرا میرسه 😑 برای همین خیلی لازمه که ساعت خوابم رو درست کنم، آخه کی وقتی دیر پا میشه حوصله کار و درس داره؟! هعیی

همیشه از بچگیم از نقاشی متنفر بودم چون هیچوقت نمیتونستم درس نقاشی کنم و اصلا خوب نبودم توش‌. لازمه بگم از زنگ های هنر دو برابر متنفر بودم؟! آخه بدون آموزش خاصی ازمون چیزای عالی میخواستن 😐 ولی یه چند وقتیه که وقتی میبینم بقیه دارن نقاشی میکشن یا یکی چیزی که میخواد رو میکشه، عمیقا دلم میخواد منم بلد باشم! چند تا از دوستام (که یکیشون دختر عمه ام هست) نقاشی میکشن و عمیقا من تحت تاثیر قرار گرفتم و اون حسم بیشتر هم شد. پس یکم تو نت چیز میز خوندم، یکم از خودشون پرسیدم و رفتم شهر کتاب و دو تا کتاب از ژن فرانک و یه مداد و پاک کن ( و یه دفتر دیگه که میگم برای چی) خریدم. امروز هم تمرین دایره کشیدن داشتم و الحققققققق که واقعا نیاز دارم کلی تمرین کنم! اگه تو نقاشی کشیدن دستی دارید خوشحال میشم از تجربه هاتون در اختیار کسی که مبتدیه و دایره رو به زور میکشه بذارید 😂

گفتم یه دفتر هم خریدم. در اصل میخوام که به عنوان دفتر خاطرات ازش استفاده کنم ولی الان خیلی یهویی به ذهنم رسید  که پس اینجا برای چیه؟! خودمم نفهمیدم -_- ولی احتمالا به عنوان دفتر خاطرات ازش استفاده کنم چون اینجا نمیشه هر چیزی رو گفت و نوشت! 

مردم چه قدر بی ملاحظه شدن! یا بودن و من خبر نداشتم؟ صادقیه به شدت شلوغ بود، یه سریا ماسک نزده بودن، یه سریا چیزی میخریدن و تو همون خیابون میخوردن 😳 حالا من تشنم شده بود اما با خودم گفتم نه نباید بیرون چیزی بخورم بعد مردم چه راحت! تو شهر کتاب هم شلوغ بود اما همه ماسک داشتیم و جلوی درش هم الکل برای ضدعفونی بود (البته من نابینا ندیده بودمش ولی قبلش خودم به دستم الکل زده بودم).

یه لیست انیمه برای دیدن، کلی تب باز شده تو کروم برای فیلمای ژاپنی و چند تا کار عقب افتاده دارم و در آخر باید سعی کنم بخوابم پس نوشتن رو همینجا تموم میکنم.

پ.ن: چالش ۳۰ روز نوشتن یادم نرفته ها! همه رو باهم میذارم اینطوری بهتره!

۱ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

انیمه Usagi drop

یه انیمه ای میخواستم که اون حس خوبی که موقع باراکامون حس کردم رو دوباره حس کنم و این انیمه "تقریبا" انتظارمو برآورده کرد!
داستان راجع مردی به نام دایکیچیه که یه روز میره خاکسپاری پدربزرگش و اونجا یه دختر بچه میبینه و میفهمن که پدربزرگش بچه داشته و بعد مرگش مامان بچه میذاره میره و اون بچه مونده. کسی زیاد به رین (همون دختر بچه) توجه نمیکنه و در آخر هیچکس نمیخواد سرپرستیشو به عهده بگیره و مسئله پرورشگاه مطرح میشه که دایکیچی(که هیچ تجربه ای تو بچه داری نداره) قبول میکنه که ازش مراقبت کنه...


این انیمه یکی‌از ژانراش زندگی روزمرس و دقیقاااا مصداق کاملشه! از اون انیمه هایی نیست که اعصابتونو خورد کنه، درست به درد مواقعی میخوره که حوصله ی انیمه های شونن و پر ماجرا و دردسر رو ندارید.
دایکیچی مردیه که قبل از قبول کردن رین، وقتش مال خودش بوده، شبا میرفته مشروب میزده، سر کارش ولی تلاش میکرده و کلا سرش با خودش و زندگیش گرم بوده. طبیعتا نه درکی از بچه داری نه ازدواج و نه خانواده داره و حالا باید از یه دختربچه مراقبت کنه و بزرگش کنه. اما واقعا فقط دایکیچی داره رین رو بزرگ میکنه؟ نه! دایکیچی کم کم با مفهومایی که نا آشنا بود داره آشنا میشه. زندگیش تغییر میکنه، مجبوره مثل تقریبا همه ی پدر و مادرا فداکاری هایی کنه. پس این انیمه داره رشد دایکیچی رو هم نشون میده!

رین، دختر بچه ای (اگه اشتباه نکنم ۶ ساله هست) که موقع مراسم کسی زیاد بهش توجه نمیکرد و حتی موقع خداحافظی با پدربزرگ که همه گل میریختن تو تابتوش کسی بهش نگفت بیا توام خداحافظیتو بکن ولی دایکیچی تقریبا یه جورایی حواسش بهش بود. رین اون اوایل زیاد باکسی حرف نمیزد اما کم کم که زندگی با دایکیچی رو شروع کرد نرمال شد.

یکی از چیزایی که خیلی تو این انیمه دوستش داشتم رابطه ی خاص رین و دایکیچی بود. یه جا تو انیمه دایکیچی از رین میپرسه که میخوای من به فرزند خوندگی قبولت کنم و فامیلیتو عوض کنی؟ رین میگه نه تو دایکیچی هستی(حالا دقیقا دیالوگش یادم نی متاسفانه ولی خلاصه میگه نه من فامیلیم همینه و باابم فقط یکیه و..) این یعنی دوتا شخصیت جداگونه...دایکیچی و رین یه جورایی مثل دوستای هم میمونن، رابطه اشون از رابطه پدر دختری خیلی باحال تره به نظرم.

این انیمه از روی مانگاش ساخته شده و ادامه اش رو از رو مانگاش میتونید بخونید. من خودم دانلودش کردم اما هنوز نخوندمش. در ضمن یه لایو اکشن هم از روش ساختن که من هنوز نتونستم لینک دانلودشو پیدا کنم -_- ولی همچنان دنبالشم و دلم میخواد حتما ببینمش.

۴ نظر ۶ موافق ۰ مخالف

انیمه sakurasou no pet kanojo

اسم این انیمه رو تو یکی از سایتا به عنوان انیمه پیشنهادی دیدم بعد 12 قسمتش رو دانلود کردم. (24 قسمته کلا) دو سه قسمت اولشو که دیدم متوجه شدم ژانر ایچی هم داره برای همین زیاد خوشم نیومد و ولش کردم اما چند هفته بعدش با خودم گفتم حالا که نصفشو دانلود کردم حیفه نبینم و ادامش دادم. اون تیکه های منحرفانش به مرور کمی کمتر میشن. در کنار کمدیش یه چیزیم یادگرفتم. انیمه اش اینطور نبود که همه چی توش گل و بلبل باشه ، یه جاهاییش با اینکه خیلی امیدوارید یهو میزنه تو ذوقتون -_-

قسمت 23 اش خیلی قشنگ و احساسی بود و واقعا اشکمو درآورد(از بدی و تلخی نه ها از نظر قشنگ بودن دوستیشون) و آخرشم با یه هپی اندینگ با چاشنی باز تموم شدن رو به رو میشید. (البته تقریبا باز. به شخصه برام مهم نبود)

 

خلاصه :

داستان پسری به نام سوراتا که به خاطر نگه داشتن یه گربه از خوابگاه های عادی میندازنش بیرون و مجبوره به خوابگاه ساکوراسو..جایی که همه ی ساکنینش عجیب غریب و اکثرا نابغه اند. سوراتا الان چند تا گربه داره که به گفته خودش به محض اینکه براشون صاحب پیدا کنه از ساکوراسو میره و اصلا هدفش همینه. تو این هیر و ویر یه دختری میاد به خوابگاهشون که فقط بلده نقاشی و مانگا بکشه و هیچ کار دیگه ای بلد نیست! و این وسط سوراتای بدبخت میشه مسئول نگه داری از ایشون، از شستن لباساش بگیر تا رسوندش به مدرسه و..

انیمه از روی لایت ناولش ساخته شده و ادامش رو از رو اون میتونید بخونید در ضمن مانگا هم داره. من لایت ناولشو نخوندم تو یه سایتی دیشب اسپویلراشو خوندم و فهمیدم چیشد آخرش و خداروشکر کردم که این انیمه فصل دوم نداره. چون به نظرم به بهترین نحو ممکن تمومش کردن.

ایشون شینا ماشیروئه. همون دختره که گفتم هیچ کاری نمیکنه جز کشیدن! اوایل که به ساکوراسو میاد یه جورایی مثل روبات میمونه اما کم کم با معاشرت با اعضای ساکوراسو و سوراتا ایشونم کم کم احساساتی رو برای اولین بار حس میکنه. اولاش بدون سوراتا هیچکاری نمیتونست بکنه کلا سوراتا براش مثل مامانش بود یه جورایی! لباساشم میداد اون میشست !

من اوایل حس خاصی بهش نداشتم یکمم رو مخم بود اما کم کم ازش خوشم اومد. درسته یکم ماسته اما وجودش برای ساکوراسو و مخصوصا سوراتا به نظرم ضروری بود هر چند که استعداد خالصش در بابر کسی مثل سوراتا که نداشتش و میخواستن جاشو با تلاش پر کنه گاهی آزار دهنده بود.

نفر بعدی که عکسشو پایین میبینید نانامین آئویاماس.

نانامین یه دختر سختکوشه از اون خفناش. میخواد صداپیشه بشه اما باباش مخالف بود برای همین قهر میکنه و از خونه میزنه بیرون. حالا خودش هم کار میکنه که هزینه های زندگیشو بده هم تمرین میکنه به هدفش برسه. تقریبا همون قسمتای اول ایشون هم یکی از اعضای جدید ساکوراسو میشه. بیش از حد برای همه چی تلاش میکنه. نانامین و سوراتا یه جورایی به هم برای کارشون و هدفشون انگیزه میدن.

تفر پایینی سوراتا کانداس. به نظرم با نانامین دوستای خیلی خوبی میشن، جفت همن از این لحاظ. سوراتا میخواد بازی بسازی و البته مثل شینا یا بقیه استعداد ذاتی نداره تو چیزی  و مثل خیلی از آدمای دیگه باید تلاش کنه براش. با نانامین به هم دیگه انگیزه میدن برای حرکت. به ساکوراسو که میره، یه ساختمون تقریبا قدیمی با یه مشت آدم عجیب و غریب باید سر و کله بزنه که هیچ شینا هم اضافه میشه. نانامین تنها آدم عادی ایه که تو ساکوراسو بهش بر میخوره D:

فکر کن یه آدم عادی باشی که میری بین چند نفر که هر کدوم نابغه ی یه چیزن و هدف دارن-_- چه حس بدی!

نفر بعدی آتیش پاره ی ساکوراسو، میساکی سنپایه!

میساکی از سوراتا و نانامین و شینا و ریونوسکه بزرگتره و با جین همسن هستن. از دیوار راست بالا میره! از وقتی سوراتا اومد کلی سر به سرش گذاشت و اذیتش کرد مجبورش کرد تا صبح باهاش بازی کنه، حتی از پنره اتاقش با یه چیزی مثل آسانسور ( چوب طنابه البته-_-) میپره تو اتاق سوراتا! نا گغته نماند که عاشق جینه! اصلا ساکت و دپرس بودن بهش نمیاد! هر وقت بقیه یکم حالشون گرفتس یه کار عجیب میکنه تا همه رو سر حال بیاره! عاشق انیمه سازیه و لازم نیست بگم که توش استاده!

نفر بعدی جین سنپایه! میساکی همونطور که خودش و کاراش عجیبن ابراز عشقشم به جین بدبخت عجیب غریبه حالا خودتون میبنید! جین نمایشنامه نویسه. وقتی سوراتا اومد خوابگاه، جین و میساکی براش جشن خوش آمد گویی گرفتن^^ کلا آدم راحتیه. آیا او نیز میسکای را دوست دارد؟ خودتان ببینیدlaugh

نفر بعدی رو نمیدونم عکسشو بذارم یا نه! آخه تو انیمه تا چندین قسمت نشونش نمیده منم نمیخوام مزش بپره اما عکسش تو پوستر انیمه هست! نفر بعدی ریونوسکه، پسری که اکثر اوقات تو اتاقشه و همه کاراشو با ایمیل و یه باتی به نام مید چان که یه ربات هوشمنده انجام میده. از اینکه کنار دخترا و کلا جنس مونث باشه بدش میاد. البته ملا از پیش آدما بودن بدش میاد!

از ایناس که به ظاهر سرده ولی به دوستاش اهمیت میده. در ضمین عاشق گوجه فرنگیه.

 

به نظرم تا جایی که معرفی کردم کافی بود.

با دیدن این انیمه دلتون یه خوابگاه مثل ساکوراسو خواهد خواست! مطمئنم.

قسمت 23 اشکتونو در میاره یا حداقل احساسیتون میکنه چون خیلییییییییییی قشنگهههههههههههcrying

آدم بخواد نوجوون هم باشه اینطوری نوجوون باشه-_- ایح

اگه انیمه رو دیدین میتونید تو نت سرچ کنید اسپویلرای لایت ناولشو بخونید منم تو ادامه تا چیزی که فهمیدم رو میذارم. ادامه مطلب حاوی اسپویلر هایی از آخر لایت ناولشه. ببخشید من آخرشم نفهمیدم چطور ادامه مطلب بذارم-_- رنگشو عوض میکنم، موس رو بکشید رو قسمت سفید تا خوانا بشه براتون. لینک سایته که اسپویلره رو خوندم ازش هم سفید شده همون پایین.

 

 

خب تا آخر انیمه اینطور شد که جین رفت دانشگاه میساکی خونشونو اومد کنار ساکوراسو گرفت و دو تا عضو جدید هم اومدن ساکوراسو. نانامین هم باباشو تقریبا راضی کرد و برگشت.

روند داستان تو لاین ناول نمیدونم چطوری گذشت اما به طور کلی روابط اینطوری شدن که ریتا هچنان دنبال ریونوسکه هست، سوراتا بین نانامین و شینا میفهمه شینا رو دوست داره و با هم رل میزنن( تازه شخصیت سوراتا عوض میشه کم کم ینی دیگه اون پخمه قدیمی نیست) نانامی هم موهاشو کوتاه میکنه و از ساکوراسو میره حالا چراشو دقیقا نفهمیدم. ولی تو اون سایته نوشته بود! ت همین نوجوونی ای که ششینا و سوراتا رل زدن با اینکه عاشق همن اما به هم میزنن چون انگار هر کدوم مانع رویای همن یا یه همچین چیزی. بعد چهار سال همو میبینن و دوباره با هم قرار میذارن چون هوز همو دوست دارن. جین و میساکیم ازدواج میکنن و احتمالا اونام موفق میشن. نانامین هم یه صدا پیشه ی موفق میشه.

جایی که من اسپویلر ها رو خوندم اینجا بود :

https://frogkun.com/2013/08/13/the-ending-of-sakurasou-no-pet-na-kanojo-sucked-light-novel-spoilers/amp/?__twitter_impression=true
 

 

خوشحال میشم اگه چیزی اضافه فهمیدین به منم بگید!

 

۳ نظر ۲ موافق ۰ مخالف
دلم میخواد یه جا باشه که دور از دنیای واقعی چیز میزامو بنویسم :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان